جدول جو
جدول جو

معنی پرکه چین - جستجوی لغت در جدول جو

پرکه چین
آدم بد غذا
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کَ)
ناقد. نقدکننده. (یادداشت بخط مؤلف) ، آنکه از کوچه ها چیزهای کم ارز برچیند. (یادداشت بخط مؤلف).
- خرده چین خوان انعام کسی بودن، بکمک و اعانت کسی زندگی کردن
لغت نامه دهخدا
منتخب. دست چین. برگزیده. خیاره. گل چین. (یادداشت مؤلف).
- یکه چین کردن، دست چین کردن. خیاره کردن. گل چین کردن. برگزیدن میوه گاه چیدن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
کز کردن، در خود فرو رفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
چیدن همه ی محصول درخت به گونه ای که چیزی بر آن باقی نماند
فرهنگ گویش مازندرانی